تلافی-قسمت شانزدهم

اینم قسمت شانزدهم....برین ادامه مطلب...

  

یه نگاهی به ساعت انداختم...9:30بود!...دیگه حوصلم سررفته بود یه تاکسی گرفتم ورفتم خونه...حوصله نداشتم به دانیال خبربدم!خاله ام وآقای بهراد نبودن مستقیم رفتم طبقه ی بالا توی اتاقم ولباسامو عوضیدم!یه تونیک سورمه ای با شلوارکاغذی همون رنگ!موهامو بستم وشالم هم زدم...نشستم روی تخت ازتوی کیفم یه کتاب رمان به نام:لعیای عشق رو دراوردم وشروع کردم به خوندن...(بهت توصیه میکنم رمان دریای عشق رو بخونین...ولی اینی که دریا داشت میخوند لعیای عشق بوداشتباه نکنین ها)...گوشیم رو برداشتم وباتردید شماره دانیال رو گرفتم...

-الو..........

-دریا توکجایی؟؟؟؟؟همه ی بازار رو دنبالت گشتم!!!گوشیتم هم که جواب نمیدی...

-من...من اومدم خونه...یادم رفت بهت بگم...

-چجور ممکنه یادت بره؟؟؟واقعا که........

قطع کرد....بروبابا!!!فکرکرده برام مهمه که اینطوری حرف میزنه...ایشالله اصلا نیای خونه!!!...گ.ه ...کتابو بستم وگذاشتم توی کیفم...رفتم پیش پنجره بازش کردم یه نسیم خنکی به صورتم خورد...آخیییییی چقدلذت بخش بود!!!دلم برا مامان وبابام تنگ شده...راستی مامان بابام!!!!اصن بهشون زنگ نزدم...اونا هم اصلا عین خیالشون نیس....چقدمنو دوست دارن!اصن علاقه میباره ازشون...ولی من مثه اونا بی معرفت نیستم!گوشیم رو برداشتم وشماره مامانم رو گرفتم...

-الو سلام مامانی خوبی؟

-سلام دخترم خوبی؟چه خبر؟

-هیچی سلامتی...شما چه خبر؟تنهایی به خودت وبابایی خوش میگذره؟

-وا؟این چه حرفیه...آزیتا کجاس؟

-نمیدونم باآقای بهراد رفتن بیرون...الان فقط خودم خونه ام!

-چرا؟؟؟؟پس دانیال؟

-جریان داره...بیخیال مامان...بابایی؟

-همین جاس یه لحظه گوشی...

-الو سلام دریا خانوم

-بابایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دلم برات کوچولو شده!!!

-تولوس بابایی دیگه...اونجا همه چی خوبه؟؟

وقتی اینو گفت بغض گلوم رو گرفت...ولی صدامو کنترل کردم...

-آره همه چی خوبه...

-خوبه...

در ورودی به شدت به هم کوبیده شد...جوری که دیوارا لرزید!!!بدون خداحافظی قطع کردم ورفتم پائین...دانیال بود...رفت توی آشپزخونه...

-من:علیک سلام منم خوبم شماچطوری؟

باعصبانیت نزدیکم شد...منم بی خیال روبروش ایستاده بودم...صورتش سرخ سرخ بود...خخخخخ شایدچون خیلی خندیده!!!!من چقدنمکم!خیلی نزدیکم شده بود...جوری صدای نفسای نامرتبشو واضح میشنیدم...

-چته؟میخوای چکارکنی؟اصن توکی من میشی که داری روی من تعصب نشون میدی؟حدخودت رو بدون..توهیچکی بالاترازپسرخاله برامن نیستی!!!پس ازاون خیال پردازیات که روی ابراس بیا پائین...

شروع کردبه خندیدن...اونم خنده های جادوگری!!!اینقدبدم میادکسی اینجور بخنده!!!

-هههههههههههه کاره ایت هم میشم نگران نباش...

-هه کور خوندی...این فکرا رو ازاون مغزپوکت بکن بیرون چون به جایی نمیرسی...میخوام برم بالا اگه مزاحمم شدی به خاله زنگ میزنم!!!آقای تخیلی...

یه نیشخندهم بهش زدم ورفتم بالا....خیلی خوشحال بودم که اینطور جوابش دادم...آخه فکرکرده چون تاحالا بالاترگل بهش چیزی نگفته...منم اینطوریم...ولی کاملا دراشتباهه...من بابقیه فرق دارم!هیچوقت حرف زور بالاسرم نبوده ونخواهد بود!!!...استرس گرفته بودم چون فردا اولین روز بود که باید میرفتم دانشگاه جدیدم!ای کاش بچه هاش مزخرف نباشن!!!نمیتونستم بخوابم...همش به فکراین بودم که یدفعه دانیال نیادتوی اتاقم!واااااااااااااااااای خداااااااااااااااااااا یعنی خالم نمیخواد بیاد؟...یه صدایی اومد آروم بلندشدم وگوشمو چسبوندم به دراتاقم..صداش واضح نبودیکم دروبازکردم طوری که معلوم نبود...

-نه عشقم...همه چی از روی نقشمون داره دنبال میشه...یکم زبون درازی میکنه ولی آدمش میکنم...یه زندگی رویایی برات درست کنم که تاحالا توخوابت هم ندیدی...

-.................................(مکالمه ی اون شخص)

-باشه گلم...برو بخواب فرداسرحال بیای دانشگاه...شبت خوش!

وای نه....یعنی چه بلایی میخوادسرم بیاد؟خوبه ازالان فهمیدم...وگرنه........

ای دانیال خیلی عوضی وآشغالی!...پس جی افش داخله دانشگاس...من باید بفهمم کیه....رفتم روی تختم درازکشیدم وپتوم رو گذاشتم روم...بااین افکارخوابم برد....................................................................................

***صبح روزبعد***

ادامه دارد.........................................................................................

خوف بود؟قسمت بعدی خوفه.......................

نظرات 8 + ارسال نظر
پارسى دخت یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 14:57

دلت میااااااااااد???باحال ترین شخصیتش دانیاله...
ادم بده ى خائن عوضى داستان...
خخخخخ...
خدایى من که ایى جو شخصىتى دوس دارم...

من ازشخصیت های خوشم میاد که آدم بدن ولی خودشون رو خوب جلوه میدن!!! ولی نه مثه دانیال چرت!

پارسی دخت جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 23:59 http://justmyadam.blogfa.com/

ووووووووی خداااااااااااا...
دانیال چه آدم باحالیه...
یکم مغرورتر و باجذبه ترش کو...
خیلی بشش میا...

اه اه اه دانیال!!!

big glambert جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 15:37 http://glambertsandbigfans.blogfa.com

سلام خوب بود بیا وبم اپم ولی باید نظر بذاری ها
ببین من هر وقت میام وبت نظر میذارم ولی تو نه چرا؟

من بخدا نظرمیذارم...ولی نمیدونم چرا باگوشیم نظرا برا وبلاگا ثبت نمی شه!!

Feri Lambert جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 09:34

آدام رفته موهاشو سفیدکرده[یخی]....هووووئی...هی هم میگهI don.t care[مهم نیست]سبزکرد گفت مهم نیست...سفیدکرده میگه مهم نیس...باش...حالاتوهی رنگ کن بعدکه موهات ریخت ببینم بازم میگیI don.t care....!!!!

یعنی الان موهاش یخیه؟ بابا موهاش می سوزه که

Feri Lambert جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 08:27

پسره هنوزم نمیخواد باورکن که من بازیش دادم نه اون منو...خخخخخخخخخخخخ........آخ که قیافش دیدنیه......آخه شقی من بیام دوستای چندین سالموبه یه3،4روزه ترجیح بدم...؟؟؟نه باو اینقدراهم بیمعرفت نیستم....من شمارو،مخصوصاآدام رو بادنیاعوض نمیکنم...ااااااایییییی جووووووووووونننننمممممم آداممممممم فدااااششش شششمممم!!!

آدام که ماهه...ولی یه سوال:توی این دوستای چندین سالت منم هستم یانه؟

Feri Lambert جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 08:16

سپهرهمون رزه....فک کرده مثلامنوبازی داده..امانفهمیدکه من اونوبازی دادم خخخخخخخخخ.......من ساده هستم اما نه دراون حد....اون دیگه سادگی نیست احمق بازیه...بقول آیدا مودیگه کیوم...خخخخخ...اما واقعاتجربه ی خوبی بود.باعث شددوستاموبشناسم...هی میدونستی دوست خیلی خوبی هستی؟؟؟حالابشین سیردلت به قیافه ای که الان آقاسپهرداره بخند...

واقعا؟؟؟ من دوست خوبیم؟؟؟ وااااااااااای ذوق کردم...حالا که شمارتو فرستادی براش چی؟

Feri Lambert پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 20:56

همون قبلیه...
شقایق تو واقعا منواینقدساده فرض کردی که فک کردی حرفای رز رو باور کردمه؟وقتی بهت میگم من بدرد بازی تو هالیوود میخورم نگونه...وجدانی باورنکردی من عاشق رزشدمه...البته رز نه آقا سپهر...ههههههه فک کرده من احمقم پسره ی خل

واقعا؟؟؟ یعنی دوسش نداشتی؟؟ ها؟ سپهرکیه دیگه؟

Feri Lambert پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 18:05

اوه اوه توطئه کردنه علیه ات......

آره من محاصره شدم!!!ههههههه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.