زندگی رویایی-قسمت بیست و سوم

سلوم بالاخره حس اومد و آپیدم و انتظار نظرا باحالو زیاد هم دارم این قسمت مخصوص لیدا و آرتان هست...بفرمائید ادامه مطلب...  

سر ده یقه آروم آروم از در پشتی رفتم توی حیاط... دیدم پیش استخر دوتاشون ایستادن... و پشتشون ب منه!!!رفتم پشت دیوار نزدیکی اونجا و خودمو قایم کردم!(انگار می خواد دزدی کنه ههه)صداشون می اومد....

-آرتان:ام...اممم...چجوری بگم..

دستاشو کرد تو موهاش و آشفته قدم میزد!ینی چی شده؟

-آرتان:ببین لیدا این چیزایی که می خوام بهت بگم رو باید تک تک گوش کنی... بعدش هر چی که میخواستی بگو...فقط اول خوب گوش کن و درک کن...

لیدا هیچی نمی گفت فقط نگاه می کرد!ینی چی میخواد بگه؟

آرتان:موقعی که ویدا و آرتا با هم دوست شدن من تویه سنی بودم که همه ی پسرا فک می کنن باید عاشق شن..تا مثلا پیش بقیه ضایع نشن!منم دوستام از دخترایی که باهاشون دوس بودن حرف می زدن...منم که به طور طبیعی که همه دارن فک می کردم باید عاشق شم وگرنه دیگه دوستام بهم محل نمیذارن!!!کسی از دخترا من جذب خودش نمی کرد... آرتا همونموقع ویدا رو با من آشنا کرد که دوستشه ویدا هم از خوشکلی و اخلاق چیزی کم نداشت!پیش خودم گفتم همین خوبه!عاشق اینم!به دوستام گفتم منم عاشق شدم!اونا هم خیلی ازم استقبال کردن!وقتی ویدا می اومد خونمون ب هر بهونه ای که می شد می رفتم پیششون...که می فهمیدم آرتا فک می کنه من عاشق ویدام!ولی اینطور نبود!همش یه حس بچگونه الکی بود!واس کنسرت هم که ویدا رفته بود وقتی اومد ینی من ناراحتم رفتم بیرون!ولی هر چی سعی کردم ناراحت نمی شدم!اگه نمی دیدمش برام مهم نبود با دیدنش ذوق نمی کردم هول نمی شم.. ببین کارول رو که میشناسی؟اون... وبقیه دخترا خیلی سعی کردن باهاشون باشم!(چ از خود راضی)ولی من جذب هیچکدوم نشدم!تا اینکه تو اومدی...قلبم لرزید..انگار تمام شادی دنیا اون لحظه مال من بود!!!ولی توجهی بهش نکردم... روزا گذشت تو بیشتر می اومدی خیلی هم خجالتی بودی...واقعا می تونم بگم تو تنها دختر زندگی منی...تنها کسی که تونستی منو عاشق خودت کنی...هر روز علاقم بهت بیشتر بشه...میدونم توقع این حرفارو نداشتی ولی من دیگه نمی تونستم تحمل کنم...باید میگفتم...

چند قدم به لیدا نزدیک شد و دستاشو گرفت...

-آرتان:لیدا من عاشقت شدم...هر ثانیه تو فکرم تویی...فقط تو... حالا من می خوام یه سوال بپرسم... تو قبول میکنی با هم باشیم؟اجازه میدی عشقمو بهت ثابت کنم؟آره؟

تمام نگاهش به لیدا بود لیدا هم خیلی قشنگ و آروم داشت نگاش می کرد...آرتان با چشمایی که ازشون عشق می بارید منتظر جوابه لیدا بود......................................................................

بعد یه سکوت طولانی که فقط همدیگه رو نگاه می کردن بالاخره لیدا گفت....................................................................

ادامه دارد........................................................................

این قسمت هم فقط برا لیدا و آرتان بود...مهی (مهسا)نظر فراموش نشه...بقیه هم نظر بدن هااا!!

نظرات 10 + ارسال نظر
لاله یکشنبه 2 شهریور 1393 ساعت 11:18

یوهاهاهاها,
برگشتم,
واى خدایا,
چقدر خوشحالم,
سلام شقى جونم,
خوبى؟
داستانت هم بسى عالیست
پیش به سوى تلافى...

سلوووم کجا بودی دختر نمی دونی چقد دلم برات تنگولیده بود

الینا شنبه 25 مرداد 1393 ساعت 15:06

عزیزم.......
من طاقت دیدن اشک های عشقمو ندارم گریه نکنی هااااا......
عشق من نباس گریه کنه......
باشه گلم؟؟؟بهم قول بده....
اگه ادام بفهمه من اشک گلمبرتاشو درمیارم چی میگه؟؟؟؟؟

باشه گلم بخاطر تو گریه نمی کنم
من که گلمبرت نیستم!!!!!من طرفدارشم

الینا جمعه 24 مرداد 1393 ساعت 22:52

مرده معروفه به یاس اهنگش نام وقت رفتن.......
عاشقی سخته........
خیلی....بهترین دعا اینکه عاشق نشی.......مرسی گلم تو واقعا شبیه همون ایلای تو داستانامی..

آره میشناسمش وقتی خوب گوشش کردم تو وبت فهمیدم کیه آخه اولین کسی ینی آمین که باهاش میخونه رو نشناختم دیگه دعا کردن فایده ای نداره...مرسی عزیزم

Feri Lambert جمعه 24 مرداد 1393 ساعت 07:10

اوهو...مهسا هم بعله.......کم بود

آره بله ولی نه مثه بعله ی شما

big glambert پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 23:50 http://glambertsandbigfans.blogfa.com/

سلام شقییییییییییی جونم چطوری؟

big glambert چهارشنبه 22 مرداد 1393 ساعت 23:56 http://http://glambertsandbigfans.blogfa.com/

سلام شقایق جونم ببخشید چند وقته که نیومدم اینجا ......
به خدا اصلا وقت نمیکنم خودت نگاه کن روزی چندتا پست میزارم.... الانم که ادام همش کنسرت داره با کویین یه سره باید خبرای حدیدو بزرام سرم حسابی شلوغ شده به خاطر این خبرا.....
واقعا ببخشید اجی جونم که ناراحتت کردم.....
هر وقت اپ کردی بهم خبر بده تا بیام....
بووووووووووووس........

واییی سلام بیگی دلم برات یه ذره شده بود دختر

الینا چهارشنبه 22 مرداد 1393 ساعت 20:48

به وب جدیم سر بزن ادرسشو وب قبلیم گذاشتم...

الینا چهارشنبه 22 مرداد 1393 ساعت 19:56

مرسی عزیزم.....
من مثلا بهترم....
بهتر نباشم چیکار کنم؟؟؟
شارژم تمومیده ببخشید جوابتو ندادم...

نه خواهش عجقولم

☆♥پارسے دخت♥☆ سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 17:59 http://parsi-dokht.blogfa.com/

عاغا بیاووو وبم اپممم...

☆♥پارسے دخت♥☆ سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 14:10 http://parsi-dokht.blogfa.com/

سلام عزیزم...
چن روزه نت وصل می شم اما وایبرنمیام...
باورت می شه 120 تا پی ام ج نداده دارم...
امشب سعی یم کنم حتمن بیام...
ی پن روزه یکم سرم شولوغه...
راسی درمورد قالبم...
کنار وب ی چیزی نوشته ب اسم لینکای ویژه...
وقتی بزنیش ی کروشه واز می شه ک توش نوشته طراح قالب...
اونو ک بزنی همه ی قالب های ایتم وا می شن...

آهان باشه مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.