زندگی رویایی-قسمت نهم

سلام بفرمائید ادمه...فقط آخرش ضدحال میخورین مخصوصا فری...هههههههههههه  

چی؟؟؟این چی گفت؟؟؟اینقد آروم گفت که فکرکنم نمیخواس من بشنوم وپشیمون شد...ولی فایده نداره من شنیدم...حالا چرا معذرت خواهی می کنه؟؟؟اونم ازمن؟؟؟که اینقد بدش میاد ازم؟؟؟نمیدونم... واقعا گیج شدم...بیخیالش...

-آرتا....

برگشتم سمتش...فاصلمون زیاد نبود...اون یه پله بالاتره من ایستاده بود...

-بله؟

-ناراحتت کردم؟

خخخ فکرکرده نشنیدم عذرخواهی کرد...

-نه...چیزخاصی نبود...بعدشم مهم نیس آخه من فقط یه دوس دانشگاهی معمولیتم!که خیلی هم ازهم بدمون میاد اینطور نیس؟

پوزخنده مسخره ای زد:

-هه!آره راستی فراموش کردم...

اشاره کردم به دستم اونم ولش کرد...خیلی ازپوزخنده هاش بدم میاد!بدجور روی اعصابن!!!ازپله ها رفتم پائین...به سمت در ورودی رفتم سریع بازش کردم رفتم به سمت خونمون....دیدم ویدا دم در ایستاده با دیدن من گوشیشو گذاشت توی کیفش وشروع کرد به فحش دادن!!!

-بی شعور...کثافت آشغال بووووووووووووووووووق!

-هو هو هو کجا؟صبرکن باهم بریم...کثافت بی شعوووووووووور

چته حالا؟؟؟

-کجا بودی؟ده ساعته دارم در میزنم وزنگ میزنم به گوشیت جواب نمی دی اصلا این موقع شب کدوم گوری بودی؟

ههههه میخواستم اذیتش کنم...

-پیش آدام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-چیییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-همینی که شنیدی....

-کوفتو همینی که شنیدی میفهمی داری چی می گی؟؟؟آدااااااااااام؟؟؟

-خب آره شک داری بیا در بزن ببین!

ویدا اومد ومحکم در زد..............................................................

-وااااااااااای بازچته آرتا؟؟؟

پسره ی یه وری انگار من فقط میرم درمیزنم خونشون...خوبه فقط یه بار در زدما!اییییییییییییش...ویدا تکون نمیخورد...لامصب خیلی شکل آدامم شده بود تشخیصش خیییلی سخت بود...آخه الان موهاشو بالا زده بود...ینی تنها تفاوت ظاهریشون همین بود...فکرکنم ویدا مرده!!!ههههههههههههههه تکون نمیخوره...پلک نمیزنه.......فقط خیره شده بود به ادوارد...ادوارد دوباره شیطون شد....

-ویدا چی شده؟؟؟نکنه توهم عاشق یه پسره خوشکل-قدبلند....شدی؟

واشاره کرد به خودش..خیلی پروئه این بشر

-آره عاشق دقیقا همین قیافه شدم ولی یکی دیگه اس!

-بعله دیگه...این آدام لمبرت هم کاروکاسبی ما رو بهم ریخته نمی شه دختر تور کنیما!حالا اگه آدام نبودش عاشق من می شدی!!!

منو و ویدا شروع کردیم به خندیدن...بعدشم ویدا یه اخمی براش کردو گفت.

-هوووووی آخرین بارت باشه با اون این طوری صحبت می کنی هااااا!

ادوارد دستاشو به نشانه ی تسلیم برد بالا!...

-باشه بابا تسلیم...من غلط کنم چیزی بگم...

بعد ازکلی خندیدن منو و ویدا رفتیم داخله خونه...آرتان هنوز نیومده بود...

-ویدا:آری این ادوارد هم خیلی شیطوونه ها!نگفتی چرا رفته بودی پیشش؟؟؟نکنه خبراییه؟؟؟

-اخ!!!من عاشق هرکی بشم عاشق این یکی نمی شم...

جریانو بهش گفتم اونم فقط نقش خنده رو داشت!دختره میخواد بره کنسرت آدام زده به سرش خل شده!اصن چرا من باهرکی حرف میزنم می خنده؟نمیدونم...مشکل روحی روانی دارن دیگه...

-ویدا:آرتان کجاس؟

-اووووووووووووووووووووه!

-مرض!

-ههههههههههههههه بیرونه!!!

-تا الان؟

-چی شده نگرانش شدی؟؟؟

-خب...خب دیر کرده سابقه نداش...

-یجور می گه سابقه نداش انگار شوهرشه!

یکی محکم زد تو سرم...منم خفه خون گرفتم!!!اینجور که معلومه این ویدا امشب اینجا موندگار بشه هااا!!!اییییش...بعد رب ساعت هم آرتان خان تشریف آوردن...وپیتزا رو یک لقمه کرد!!!...شکموی خواهری دیگه!بعد از گوش کردن به حرف زدنا وجیغ زدنای ویدا که فردا میخواد بره کنسرت بالاخره خوابیدیم...................................................

***روز کنسرت***

فری چرا فحش میدی؟؟؟اصن بهترین جا تمومش کردما!!!خخخخ...بی شوور هم خودتی!!!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
پارسی دخت یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 11:47 http://justmyadam.blogfa.com/

عاغا نظر قبلیه من بودم هااا...
یادم رف اسم بنویسم...

میدونم

[ بدون نام ] یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 11:46

ها ی چیزی یادم رف...
کی قراره داستانت چیز دار بشه ایشالا؟؟؟

ایشالله؟؟؟ اوووه!!! یه چند تا قسمت دیگه...عجله داری شیطوون

پارسی دخت یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 11:43 http://justmyadam.blogfa.com/

هاهاهاها...
کووووووووووووووفت...
بی شووور چیه ادامه خیرات مکنی؟؟؟
ادام فقط عشقش ی نفره اونم کسی نی جز شهرزاد گل گلاب...
خوبه منم مایکل جکسونو تو داستانم زن بدم؟؟؟

ههههههههههههه.نههههه غلط کردم...خوفه؟

Feri Lambert یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 02:13

اااااااایییییی تتتتوووو رررروووووحتتتتتتتتتتتتتتتت...

خخخخخ خانم چرا فحش میدین؟؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.