زندگی رویایی-قسمت ششم

سلام من آپیدم بوخودا دیگه آخرین آپه!!!آخه اینو ازقبلا ذخیره کرده بودم..الان ثبتش کردم... 

 

-میخوایم روی دانشجوها آزمایش انجام بدیم!منظورم اینه که ببینیم تاچه حدی میتونن عکسبرداری کنن!توی همین فکر بودیم که دیدیم چند تا خواننده ی معروف قراره به همین زودی کنسرت برگزار کنن وبه یه عکاس خوب نیاز دارن...برای همین چون میدونم تو وچندنفر دیگه فوق العاده در درس زرنگ هستید انتخابتون کردم که برین برای عکسبرداری...از این راه حتی عکاسی خودتون هم بهتر می شه!

یکم تعجب کرده بودم!منظورم اینه که باید موضوع رو می شکاف آخه دقیقا نفهمیدم چی گفت!!!نه یعنی باورم نمی شد یعنی من باید برم کنسرت خواننده ها هالیوودی؟؟؟!!!وااااای فکرکردن بهش هم خیلی ذوق آوره!!!

-خب...حالا من باید برای کدوم خواننده برم؟

-خب... گفتم چون تو با ویدا صمیمی وآرتان هم برادرته بیای بگی هرکدوم خواننده ها موردعلاقشون کیه...

بعدیه لیستی رو بهم داد که کدوم خواننده ها مورد علاقه ی ماهه!آخه فقط اینا کنسرت دارن!اوه نگاه چه خبره!!!نگاهی به لیست انداختم:آدام لمبرت-بیانسه-تیلور سوئیفت-مایلی سایرس... اووووه بابا ایول!!!خواننده ویدا مشخصه...ولی فکرکنم اگه بهش بگم ذوق مرگ بشه بمیره نتونه آدامو ببینه...خخخ...منم که تیلور سوئیفت...آرتان عاشق بیانسه هه!واز مایلی سایرس متنفره!!!خو منم اذیتش می کنم...ایوووول به استاد خودمون...

-فقط....

نگاهمواز روی برگه به چشمای استاد منتقل کردم...

-فقط؟

-ادوارد لانتر(نگاه کنین اول فامیلشم با ل شروع می شه هههه چقد شباهت!)

وقتی اسمش اومد سرم سوت کشید...پسره ی بی شاخ ودم!!!اییییش!!!

-ادوارد لانتر چی؟

-اونم توی کنسرتی که توبری باهات همکاره!!!

چی؟؟؟نهههههه توروخدا این همه خوشحالی بعد بااین خبر گند همه چی خراب شد..اااخ اصن اون چرا باید بامن بیاد؟؟؟گرگ سیاه زشت!!

-چرا؟

-خب دیگه ترجیح دادم شما باهم باشین...آخه روش درس خوندنتون مثه همه!!!...

اخ اگه روش من مثه اونه همین الان عوضش میکنم...

-نمی شه با ویدا یاآرتان باشه؟

-نه اینا ازقبلا طراحی شده ان...

برو بابا!!!استاد ما داریم؟؟؟من به طور عادی نمی تونم این پسره رو تحمل کنم چه برسه به اینکه بایدباهاش همکاری کنم!!!چقد بدبختم من!!!

-خب باشه عیبی نداره...

اییییش میخوام کم نیارم گفتم عیبی نداره وگرنه پرازعیبه!!!آخه استاد گفته بود وقتی به ادوارد گفته اون با خونسردی گفته عیبی نداره...پس بچرخ تابچرخیم!!!

-استاد پس اینجوری شد...

آدام لمبرت:ویدا

بیانسه:آرتان

تیلور:خودوم!

بعدازامضاء کردن اون برگه راهی خونه شدم...اذیت کردنم گل کرده بود به قول ویدا کرم داشتم...به خونه رسیدم به ویدا زنگ زدم گفتم بیاد...آرتان توی اتاقش بود...مثه وحشیا دراتاقشو بازکردم وهجوم بردم داخل!!!ازکارم تعجبی نکرده بود آخه من همیشه اینجوری بودم!!!

-وااای آرتان نمی دونی چی شد...

-نمی دونم دیگه...پس بی خیالش!

وا؟اینم خوب بلده ضایع کنه ها!کلا دراین مورد ها استاده!!!

-ولی من میگم...

جریانو براش تعریف کردم...ولی الکی بهش گفتم براش زدم کنسرت مایلی سایرس!!خخخ یکم اذیتش کنم بد نیس...

-چی؟؟؟؟تو چکارکردی؟؟؟بی شعور بیانسه توی لیست بود بعد تو رفتی اون دختره ی کثافت رو انتخاب کردی؟؟؟

صورتش خیلی عصبانی بووود...وااای تازه می فهمم چقد بدش میاد ازمایلی...

-خب به من چه؟می خواستی ظهردرست رفتار می کردی که همچین نمی شد!

-د لامصب اگه میخوای تلافی دربیاری نه دیگه اینطوری...این کارت زجردادنه!!!وای نمی تونم باورکنم...

-ولی باید باور کنی...

-برو بیرون...

-چرا؟(ینی باکفش های میخی دارم میرم تواعصابش!!ایول به خودم!)

-چرا داره؟؟؟برو بیرووون...(باداد)...حالا خوبه اگه من می رفتم برات جاستین بیبر رو انتخاب می کردم؟

اینو که گفت نتونستم تحمل کنم وپریدم بهش...

-خفه شو...اسم اون سگ رو جلوی من نیار...ااااااخ جاسگو نه جاستین!!!

-خب منم همین قدر ازاون متنفرم

-دیگه دیگه این فرق فوکوله!

-چه فرقی مثلا؟؟؟

-خب دیگه تو منو حرص دادی منم حرصت میدم...

وبراش زبون دراوردم...میخواس دهن بازکنه وجوابمو بده که دراتاقش باز شد و ویدا طبق معمول خندان وارد شد...

-واه واه واه نگاه مثه موش وگربه میپرن به جون هم...بس کنین دیگه...اصن سرچی اینجوری دعوا می کنین؟صداتون  تا دراصلی هم میاد!!!

آرتان که سعی کرد لحنشو آروم کنه گفت

-ازاین بپرس

واشاره کرد به من...ویدا هم مثه این پلیسا دست به کمرایستاده بود ومشکوک منو نگاه می کرد...جوری نگام می کرد که انگار آدم کشتم!

-آرتا بازچه کرم ریزی کردی؟؟؟

نشستم وهمه چی رو براش گفتم...حتی گفتم کنسرت آدام میره...ویدا انگار کر شده بود داشتم توضیح میدادم که گفت

-ت..تو چی گفتی؟؟؟آ..آ..آدام؟من میرم کنسرت اون؟؟؟

-آره خو!داشتم برات می تعریفم...

چنان جیغی زد که دیوارا خونه لرزید...ههههه موها آرتان سیخ شد...خیلی باحال بوود...ههههههههههههههههههههههههههههههههههههه...

-ای مرض...ای کوفت...بمیری...چته؟؟؟

-چمه؟می فهمی چی میگی؟؟؟من میرم کنسرت عشقم!!!

اینو که گفت قیافه آرتان مچاله شد...اخم غلیظی رو پیشونیش نقش بسته بود...بلند شد وازاتاق بیرون رفت...خیلی دلم براش سوخت...ویدا الان وقتش بود جلو آرتان بگی عشقم؟وای برادرم دلش شکست...طفلی...

-ویدا خره چته؟؟؟یواش تر...

ویدا دستش رو روی قلبش گذاشته بود وداشت نفس می کشید...ینی یه خواننده اینقد هیجان داره؟؟؟نمیدونم والا...

-وااای قلبم...دارم میمیرم...

-چته تو؟حالا من میرم برا تیلور ولی اینقد خوشحال نشدم...

-چون توبی احساسی...

-واقعا؟؟؟چه خوب!!!!!!!

-دیوونه...

-ههههههه..خب خوفه که بی احساس باشم!!!

وااای آرتا من الان زندم؟-

-فکرکنم...

بیشتر فکرم پیش آرتان بود...یعنی واقعاناراحت شده؟پ ن پ شوخی می کنه!!!خب اصن چرا به ویدا علاقه داره؟...تو ازعشق هیچی حالیت نیس پس حرف نزن خواهشا!...وا؟بامن درست حرف بزن وگرنه بدمی بینی!!! اینم وجدانه ما داریم؟همش برخلافه ماهه!!!والا...برو بابا...

-خو الان بقیش رو بگو...چرا آرتان عصبانی بود؟

-مگه تو میذاری آدم تاآخر حرفشو بزنه؟خب برا آرتان بیانسه رو انتخاب کردم ولی بهش گفتم مایلی که یکم اذیت شه!آخه ظهر اعصابمو خراب کرده بود...

-اینم شد راه درست تلافی؟دیوونه تو که میدونی ازمایلی متنفره!

-می خواستم مثلا حرص بخوره...

-دیدی که خورد...پس برو بهش بگو حقیقت رو!

-نه تو برو بهش بگو...

-چرا؟

-چرا نداره...همینطوری...آفریییییین...

-باشششش میرم...کجاس؟

-فک کنم رفت توی حیاط!!!

-آهان...

ویدا بلند شد ورفت...

****

ویدا میره توی حیاط ودنبال آرتان می گرده...که پیش استخر می بینش!میره سمتش...

-آرتان...

آرتان برمیگرده وبا دیدن ویدا یه لبخند تلخی رو لبش می شینه...

-بله؟

-میخواستم یه چیزی بهت بگم..

-بگو...

ویدا جلوتر میره وپیش آرتان روبه استخر می ایسته!

-آرتا الکی بهت گفته بود...برات بیانسه رو انتخاب کرده...میخواسته اذیتت کنه آخه مایلی هم توی لیسته بوده!گفتم بهت بگم تابیشتر ازاین ناراحت نشی...

-واقعا؟مرسی...ولی من سریه موضوع دیگه ناراحتم!ولی به هرحال مرسی...

-خواهش می کنم..

ویدا به سمت اتاق آرتا میره...

***

به استاد زنگ زدم گفت روز کنسرت تیلور و آدام همزمانه...ینی من نمی تونم با ویدا به کنسرت آدام برم!آخه یه همکار نیاز داره...حالا چکارکنم؟ایییش شماره ادوراد هم بهم داد گفت بهش زنگ بزن هماهنگ کن...برو بابا...من به این پسره ی یه وری زنگ بزنم؟واییییی چه گرفتاری شدمه ها!این همه آدم توی دانشگاه منو میخوان بایه گرگ سیاه زشت بفرستن...کنسرت رو گند می کنه برام!اشکالی نداره همه ی حواسمو میدم سمت خانم خوشکله...تیلور سوئیفت!...ویدا اومد توی اتاق اون نیش بازش که چند دقیقه پیش داشت الان تبدیل شده بود به یه لبخند کمرنگ!چرا؟نکنه اتفاقی برا آرتان افتاده...

-بهش گفتی؟

-اوهوم...

-چی شد؟

-هیچی...فقط نمی دونم چرا ناراحته!

پس خودشه...چون ویدا گفت عشقم...اون ناراحت شده؟ینی واقعا آرتان عاشقشه؟؟؟نه کاشکی نباشه!آخه اصن نمی شه...چون ویدا قلبش یه جا دیگه اس وبه آرتان همچین احساسی نداره!!!...وای خدا..خدا رحم کن...

-وای ویدا ادوراد...

صورت نگران شد...وا؟اصن به این چه ادوراد چشه؟اگه به آدام نگفتم!خخخ...

-هیچی بابا...استاد گفت بهش زنگ بزن هماهنگ کن...

-ها...اوووف

-تو چرا رنگت پرید؟ها ها ها؟

-خب نمی دونی؟؟؟قیافش کپ عشقمه ها...شیطونیش هم مثه آدامه!عزیزم..

-اییییش فقط یه فرقی اینجا هس...فرقم اینه که این مزخرفه ولی اون نیس...

-اونکه بعله...

به لیدا زنگ زدیم که بریم خرید...آخه لیدا با ویدابه عنوان همکار میره!!!...برا همین 3تامون میریم خرید..آخه پنج شنبه کنسرته!والان دوشنبه اس!پس زیاد وقتی نداریم...ویدا که کلا روی ابراس از شدت خوشحالی...

ویدا اومد وازخونه زدیم بیرون وبه سمت مرکز خرید حرکت کردیم...

ادامه دارد..................................................................................

خوف بود؟؟؟نظرررر


نظرات 8 + ارسال نظر
Feri Lambert سه‌شنبه 23 اردیبهشت 1393 ساعت 15:14

بیگ گلمبررررررتتت...چرا بم فش میدی؟؟؟؟؟؟بابا من چیکاره ام...خخخخخخخخخ....آغا ویدا قبل کنسرت میمیره...تاآدامودید قلبش وای میسه...از من گفتن بود...خخخ..من این قسمتوخعللللی دوس داشتم مخصوصااون تیکه که گفت شیطوونیشم مث آدامه...وووووویییییییی......مییییییسسسی عشقولی...

خوووواهههههششششش عجیجم

ندا جونی سه‌شنبه 23 اردیبهشت 1393 ساعت 11:34

مرسی عزیزم قژنگ بود..تو امتحانات کی شروع میشه؟مال من شنبه!!!!

مال من از20شروع شده

دریا دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 14:57 http://myworldandmydreams.rozblog.cpm

سلام شقایق جان..من یه گلمبرته جدیدم...به بعضی گلمبرتا نظر دادم وآدرس وب تورو توی لینک اونا پیدا کردم...خوشحال می شم به منم سربزنی...ممنون

اوووووووووووووه بله بله سرمیزنم گلمبرت جدید

پارسی دخت دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ساعت 14:10 http://justmyadam.blogfa.com/

خانوم مه نیسم تشیف نمیاری خبر بدی خوش می گذره دیگه نههههه؟؟؟

ببخشییییییییییییید عزیزم گفتم شاید داری درس می خونی مزاحمت نشم بهتره وگرنه تو رو سرما جا داری...

لاله یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 20:41

امتحان خوب بود؟؟؟؟

آره هنوز یکیشو دادیم...

مهسا یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 18:04

هیییییی بیشعور فوق العاده بود

مرسی بی شعور

لاله شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 18:57

عالى عزیزم.......امیدوارم امتحاناتو خوب بدى.......

مرسیییییی عزیزم!

big glambert شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 13:10 http://glambertsandbigfans.blogfa.com

سلوم پاشو بیا وبم دیگه........
دلم میخاد این ویدارو نصف کنم کثافطتتتتتتتتتتتت.........
خیلی خر شانسه والا...

ناسلامتی ویدا فردوسه ها!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.