زندگی رویایی-قسمت سوم

سلوووم بفرمایید ادامه...قسمت سوم منتظرتونه ...  

چی؟؟؟!!!! ها؟؟؟؟!!!! هنوز توی تعجب بودم...آرتان برای خودش یه میز مجللی چیده بووود...کره-مربا-تخم مرغ-پنیر-آب پرتقال-شیر.....این چرا یدفعه ای زرنگ شد؟؟؟ تاقبل ازاومدن ویدا دست به سیاه و سفید نمیزد...اصن هروقت ویدا میاد انرژی کار پیدا می کنه...یامثلا می خواد بگه من پسره کاریم...آره جون عمش!!!نمی دونم من چرا اینقد بااین آرتان لجم..خخخ...درحالیکه که دهنش پربود نگاهی به ویدا کردو گفت:ویدا خره بیا بشین...امروز عصرونتون با خودمه!!! اصن بخورین وخرکیف کنین...

پسره ی روانی بی شعور بوووووق فقط ویدا رو می بینه! اصن احساس نمیکنه یه آرتایی اینجا هس! بره بمیره بااین ابرازعلاقش!!! ویدا بانیشی بازنشست ولی من اخمام توی هم بوود...آرتان نگاهی بهم انداخت گفت:آجی من چرا اخم کرده؟؟؟
اخمم روبیشترکردم وسرمو انداختم پایین...
-ویدا:هیچی فقط دختر بی جنبه شده که چرا اسم اونو نیاوردی برا عصرونه!!!
این ویدا هم خوب ذهن آدمو میخونه هااا!!! آرتان یه لبخندی روی لبش نشست! وا؟به جاناراحت شه داره بهم لبخند میزنه پسره ی چلغوز!!!
-هنوز ام آرتای سوسول خودمی!!!
اینو که گفت پرید بهش!!!
-من س..و..س..و..ل نیستمممممم 
-چرا هستی...
-نههههههههه...
-باش نیستی...بابا با جنبه!!!
لبخند پیروزمندانه ای زدم وشروع کردم به خوردن!! دست پخت این آرتان خره هم بد نیستا! ازتخم مرغه خوردم خعلی چسبید!!!ویدا هم کم مونده بود بشقابو بخوره!!! من و آرتان سفره هم خورده بودیم...هههههه...این ویدا هم خیلی باکلاس غذا می خوره ها!!! چنگالو مثه این باکلاسا و فیس فیسو میذاشت توی دهنش!!! برعکس من که هرچی بیاد دم دستم باهاش می خورم وخیلی هم تند!!!... بعدازجمع کردن سفره ظرفا رو گذاشتیم توی ظرفشویی...بعله...ماهمچین آدمای خبیثی هستیم... هههههه...آرتان بهمون پیشنهاد داد که بریم بیرون....منو و ویدا هم که ازخدا خواسته قبول کردیم...اصن لس آنجلس بهمون چسبیده! حجاب اسلامی رو گذاشتیم کنار!!! وخیلی راحت وشیک میریم بیرون...یه شلوار شلوار آبی وپیرهن توری وحریر قرمز پوشیدم موهامو بالا بستم...ویدا هم یه شلوار مشکی وتاب حلقه ای سفید مشکی پوشیده بود!!!اون ازمنم بدتر بود همیشه این طوری تیپ می کرد! برای همینه برادرما اینجوری دلباختش شده!!! منم اگه پسر بودم دلم میخواس!!! وا!!!! آرتا ازکی تاحالا هیزشدی؟! خاک توسرت...نه بابا هیز چیه ولی با این تیپایی که ویدا میزنه به آرتان حق میدم...اوخیییی داداشیم داره تلف می شه! خخخخ...منو و ویدا ازاتاق زدیم بیرون آرتان هم خیلی جیگر شده بود یه شلوار جین مشکی وتی شرت بدن نما قرمز تیره کلاه دار...موهاشو بالا زده بود وکفش های اسپرت!!! ای دخترکش شده بووود...قربونت بشه خواهری!!! ایشششششش من قربون این برم؟ اوووق!منم مشکل روانی دارم باید یه روان پزشکی برم!!! ههههههههههههه...سوار جگورا آرتان شدیم...وحرکت کردیم آهنگ بلند بود ومنو و ویدا داشتیم مسخره بازی در میوردیم!!! آرتان هم باماشین ویراج می رفت...خعلی حال داد منو و ویدا بهونه ی بستنی رو کردیم... آرتان هم ماشین رو زد کنار ورفت برامون بگیره!!! توی مدت نبودنش دوتا پسر جغلی ازپیش ماشین رد شدن وتیکه پروندن که با حضورمحترم ویدا شستمشون و ویدا گذاشتشون زیر آفتاب تاخشک شن! بدبختا دوتاپا داشتن ودوتا پادیگه هم قرض گرفتن وفرار کردن منو و ویدا هم فقط نقش خنده رو داشتیم...آرتان باسه تا آیس پک اومد سمت ماشین! وااااای چقد این پسر مهربونه...بعد ویدا خره قدرشو نمی دونه!!! خاک عالم....بعداز خوردن آیس پک ها و ولگردی توی خیابون ها واذیت کردنای منو و ویدا رفتیم خونه...با اصرار من ویدا موند خونمون!!!ساعته 12شب بووود چشمام بازنمی شدن ولی این ویدا انگار انرژیش تمام نشدنیه!!! دلشت باگوشیش بازی می کرد...
-هوووووی نمی خوای بخوابی؟؟؟ فردا خیرسرمون اول صبح باید بریم دانشگاه هاااا....
-تو بخواب...منم یکم دیگه می خوابم....
-ایییییییش ایکبیری!!!
-خودتی!
-آدام لمبرته 
اینو که گفتم مثه وحشیا سمتم خیز برداشت وشروع کرد به کتک زدنم!!! ای بیشعور
-هوووووی توچکار اون داری؟؟؟
-ههههههه نگاه چه روش غیرتیه!!!
-بعله...به خودم فوش بده چکار اون داری؟؟
-آخه خیلی حال میده ....
بعدازکلی کل کل و دعوا نمی دونم کی خوابم گرفت!!!...........
ادامه دارد..............................
خوف بود؟؟؟ نظرررررر 
نظرات 6 + ارسال نظر
پارسی دخت چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 20:31 http://justmyadam.blogfa.com/

چییییی گفتییییییییی؟؟؟
ایکبیری او مایکل جکسونه...
راسی بی شوووووور...
خبرت کووووووو؟؟؟
صدتا صدتا اپ مکنی او وقت مه خبر ندارم؟؟؟

بابا تو نبودی چند وقت گفتم شاید مشغول امتحانی خبرت نکردم... هووووووووووووووو به عشق من توهین نکن!!!!

big glambert سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 22:57 http://glambertsandbigfans.blogfa.com

خوب بود ولی توهین به ادام = کوبیده شدن با گوشت کوب......
ممنونم دوستم.....

هههههههههههه بابا ازدست شما گلمبرتا باید پابه بیابون گذاشت

Feri Lambert دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 21:41

منظورم غلط املائی نیست...یعنی طرزنوشتنت داره پخته ترمیشه...منظورم این بود...

منم منظورم همین بووود

لاله دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 21:08

میسى

خواهش

مهسا دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 20:03

هوی بیشعور رمانت افتضاح ست جمش کن بابا ههههههههههههههههههه شوخی کردم عالیه عکس شخصیتا را بزار منو یادت نره

باش بی شعور

Feri Lambert دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 18:30

هههههه خخخخخخ.....خیلی باحال بود...ازاول تاآخرش نیشم180درجه بازبود...یعنیااین ویدائه همه چیزش کپ من بود...ویدامنم دیگه؟صددرصدمنم بااین اخلاقایی که تونوشتی...یه معرفی شخصیت بنویس...بعله دیگه توهین به آدام مساویست با تقسیم شدن به دوقسمت...هی که داره میگذره نوشتنت بهترمیشه...غلطات داره کم میشه...آفرین ادامه بده دوستم...هییی نگی خانومی هااااا

بروووو من اصلا غلط ندارم که کم تر شه ... آره خودتی ویدا... خانومم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.