سلام خوشکلا خوفین؟؟...بلین ادامه.............
برگشتم سمتش مثله یه الاغ زل زده بود تو چشمام...
-هووووی دستم رو ول کن فکرکنم یادت رفته نامحرمی...!
باحرفم بیشتر دستمو فشار داد...واقعا الاغه...
-ولم کن...
-کی بهت گفت من مزاحمت بودم؟
-چه اهمیتی واست داره؟؟؟؟
-بگو........
-خب به همونی که رفتی گفتی جرزوه هام پیش دریاهن...فهمیدی رامین خان؟یا الاغ جان؟
-چه دوستا خبرچینی داری تو................
-خب الان واسه ی همین دستم رو شکوندی؟
تازه متوجه شد...و دستم رو ول کرد...
-نه...میخواستم بهت بگم این دوستت جدیده کیه؟
-تینا....
-ها همون...گفت بهت بگم امشب داخله خونشون یه مهمونی دارن...
-هه به تو گفت بهم بگی؟
-نه...ولی خب من شنیدم گفتم بیام بهت بگم...ههههه....افتخارمیدی بریم یه کافه یه چیزی بزنیم؟
-نه...افتخارمن به الاغ ها نمیخوره
خندیدم وازش دور شدم...من باید تلافی که مزاحمم شد رو روش دربیارم...اما چجوری؟؟؟؟؟رفتیم توی کلاس هنوز استاد نیومده بود...ندا رو دیدم سرجاش نشسته داره کتاب میخنونه...پانیذ و باران و تیناوشهرزادوآیدا اومدن سمتم...
-شهرزاد:وااای عزیزم مبارک باشه...چرا به ما نگفتی؟ولی خب ایشالله به پای هم پیرشین...
-چی چی؟چی داری میگی؟منظورت چیه؟
-تینا:ما که قضیه رو میدونیم نمیخواد مارو رنگ کنی..آخه ماخودمون رنگ آمیزیم!
-باران:اصن حتی امکانشم نمیدادم...ولی خب عشقه چه میشه کرد...
-دارین چرت میگین...اصن من نمیدونم شما دارین درباره چی حرف میزنین...؟
-آیدا:بابا...شیطوون جمعیت کوچه ی علی چپ پرشده...ما رو نپیچون...خودت و رامین ته حیاط دانشگاه چکارمی کردین ها؟
بعدش خندید...ادامه داد:میتونیم ثابت هم کنیم...بیا...نگاه کن....
توی گوشیش وقتی که رامین دستمو گرفته بود و داشت مثله الاغ بهم زل میزد رو عکس گرفته بون...ای وای...حالاکی به اینا بفهمونه آغا جان سوء تفاهم شد...
-صبرکنین ببینم...اینجا من میخواستم برم بعد رامین دستمو گرفت و کشیدم سمت خودش حتی خودمم تعجب کرده بودم!...باور ندارین؟
-شهرزاد:خب باشه درست...میبریمت پیش رامین و از اونم سوال میکنیم...رفتیم پیش رامین...
-آیدا:رامین مگه این عکسه...حقیقت نیس؟منظورم اینه که مگه خودت و دریا عاشق هم نیستین که این جوری وایسادین؟
با چهره ی مظلومانه بهش نگاه کردم که بهشون بگه هیچی نیس...یه نگاهی به من کرد یه نگاهی به عکسه و گفت..................................................................................................................... ادامه داله........
من؟ من هممممممشونو... من دیوونه ی همشونم ^_______^
آفرین
راستی تو گفتی ک طرفدار ادامی؟
از کدوم اهنگاش بیش تر خوشت میاد؟ ^_____^
من؟whatay want from me?و if I had yoyتوچی؟
خوب اره دیه منم همین جوریم... چون فک نمی کنم این جور کتابا تو کتابخونه ها زیاد پیدا بشه خخخخ
راسی تو چرا انقد دیر ج میدی
آخه دیر میام داخله نظرام..بعدش هم یه توکه پا رفته بودم بازار
فرقی نمی کنه... کلا رمان... مثلا من خودم عاشق رمانا و داستانای فانتزی ام... نویسنده ی مورد علاقه مم دارن شان.. اگاتا کریستی... استفنی مایر ( کتاب سپیده دم ) یا خیلیای دیگه س... تو چی؟ :))
من خعلی دوست دارم رمان های دارن شان رو بخونم...ولی من رمان توی کتاب نمیخونم...مثلا رمان ها دوستام و رمان های نویسنده های معروف رو توی نت میخونم!
باش... تو کتاب می خونی؟ :))
مثلا چه کتابی؟با چه موضوعی؟
ببخشید مجبور بودم اون موقع برم الان یه تک میزنم... احتمالا تا ظهرم شارژ میگیرم
باشه عجقم...
قالبتوعوض کردیه؟
پ ن پ
...خوفه؟
بیشعوررررررررررر په کو عکس نازنین
وااااای میذارم دیگه ...
سلاااااااممممممم... داستانات خیهیلییهییی باحالن مرسی... فقط برای این که راحت تر بشه خوندشون میشه تو قسمت Categories ثبتشون کنی... چون این جوری ادم قاطی می کنه و هی باید برگرده تاریخای قبل... به هر حال مرسیییییی
مرسییییییی عزیزم...
این رامینم بلاییه داره ازش خوشم میاد
حرص بگی بهتره...